کتاب بهترین دوست یا بدترین دشمن…

گابریل گارسیا مارکز میگوید: « در ۵۰ سالگی پی بردم که کتاب بهترین دوست انسان است و تقلید کور کورانه از آن بدترین دشمن او»
به راستی، خیلی مواقع با خواندن چند مطلب از یک کتاب فکر میکنیم، هیچ عیب و نقصی در آن وجود ندارد و تماما حقیقت را میگوید. به راحتی پیرو آنیم. آن را تایید کرده و فورا به حافظه طولانی مدت خود میسپاریم. اما مدتی بعد خواهیم دید باطنا پذیرای آن نبودهایم و تنها برای آنکه خود را هم راستا با عقیده یک نویسندۀ بزرگ بدانیم تصمیمی از روی احساس گرفتهایم.
این پیروی کورکورانه علاوه بر اینکه در پیشرفت ما بیاثر عمل خواهد کرد، ضررهایی را به افکار و بینش ما نیز خواهد رساند. بیشتر ما از زمانی که چشم به این جهان گشودهایم شاهد تکرار چندین و چند مرتبه عادتهای اکنون خود هستیم.
شاید بیش از صد بار واژه «بابا و مامان» را تکرار کردیم تا توانستیم آن را قلبا باور کنیم و برای همیشه همانی که فکر میکردیم و میکنیم بماند. یا برای آنکه با دین و مذهب خاصی آشنا شویم و آن را بپذیریم سالها با آن مذهب رو به رو شده، با افرادی که با ما هم مذهباند زندگی کرده و در مراسمهای بسیاری شرکت کردهایم. حتی با همین شرایط هم گاهی ممکن است انتخابات ما نادرست باشد و تحت تاثیر محیط یا حرفهای دیگران!
اکنون چگونه با خواندن یک جمله یا یک مطلب، آن هم برای اولین بار به راحتی میتوانیم باور کنیم؟ هرچند ما آن را قبول داشته باشیم اما از نظر عقلی در وجود ما تایید شدنی نیست و مدتها مطالعه و تحقیق نیاز است تا عقل درونی ما نیز آن را بپذیرد و جز عادات ما قرار بگیرد.
قدرت انتخاب و داشتن عقل دو ویژگیای است که ما را از راستهی حیوانات جدا میکند. باید بدانیم همه مطالب درون کتابها حقیقت ندارند و نمیتوانند تایید شدهی عقلانیت ما باشند. در خیلی از مواقع ما صرفا برای آنکه خیلی چیزها را بهتر درک کنیم مطالعه میکنیم. و حتی بعضی از مطالب به ما یاد میدهند بیشتر بیاندیشیم، تحقیق کنیم و به راحتی نپذیریم.
سلام زهرا. مطلبت به دلم نشست. چند ماهی میشه که حجم مطالعاتم رو کاهش و عمقش رو بیشتر کردم. میدونی چرا اینکار رو کردم؟
مدتیه که روی «خوداندیشی» کار میکنم و دغدغه شده واسم. خوداندیشی به این معنا که خودم به موضوعات و مفاهیم مختلف فکر کنم و به پیروی کورکورانه از اون سخن چون تولستوی اون حرف رو زده اکتفا نکنم. در واقع خودم فکر «تولید» کنم. دنبالهی تفکر نقادانه و سوالات نقادانه رو گرفتم و یه استایل جدید نوشتاری و اندیشه رو برای خودم پیریزی کردم که نتیجهش شده هشتگ تاملات روزانه توی توییتر. یهروز سعی میکنم بلاگ پست آموزشیش رو هم توی بلاگ خودم بذارم. اما بذار این بحر طویل رو به پایان برسونم و خستهت نکنم. تمام حرفم اینه:
«کتابخواندنی که صرفا برای باد به غبغبانداختن و اظهار فضل در محافل باشد، پستترین خودنمایی است. کتابخواندن باید ابزاری برای خوداندیشیِ باکیفیتتر باشد.»
سلام پوریا جان ممنون از اینکه مطلب مرا می خوانی و از تجربیات خودت برایم می نویسی.
بله. با دیدگاه و احساس سطحی خواندن و تقلید از افکار موافقم. کسی که فقط میخواند و چیزی نمینویسد متاسفانه محکوم به پیرو بودن و محرومیت از خلاقیت فردی است. نوشتن در ادامه خواندن زیاد به مثابه سرریز کردن خوانده و فرآیند تز، آنتیتز، سنتز است که خیری از خواندنها نصیب فرد خواننده میکند. زنده باد زهرا خبیدویی
ممنون از کامنت قشنگت علی جان