صدای نیلوفر در دهان یک ماهی

گاهی در خیال یک نیلوفر
ماهی میشوم
میگویم؛ آب، آب، آب
نیلوفر با چکمههای آبیاش
راه میرود در دی ماه
صدا میزند بهمن را
و
میخواند ماهی را
با عطر آذر ماهی که در تنش
بوی تقدس ظرفهای سفالین میدهد
چشمهای نیلوفر هنوز بر دهان ماهی مانده بود
که میگفت؛ آب، آب، آب
اما این بار جور دیگری
با دانههای حباب نیلوفر را صدا میزد
این بار جور دیگری
بر زخمهای تنش بوسه میکاشت
جور دیگری
نبض میزد رگهای نیلوفر در تن ماهی
شعر میخواند با ریشههای چکیده بر خاک
آب میخورد با دهان نیلوفر
این بار جور دیگری می گفت؛ آب، آب، آب